متن عاشقانه جدایی
کسی چه می داند؟
من چندبار درخود شکستم ؟
وقتی کـه نامت راغریبه ای صداکرد!
به کجا میروی ؟
صبرکن !…
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو !
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو !
دل شکستی و شبی
یک نفر از جنس خودت
خنده ای تلخ
بـه چشمان ترت خواهد کرد
چه قانون تلخی
همیشه کسی میزنَتِت زمین
کـه یه روزی تکیه گاهت بوده!…
گفتی قیدت را بزنم اما ندانستی که
دوست داشتن من از اول هم بی قید و شرط بود !
یه وقتایی دلت میسوزه
یه وقتایی دلت میشکنه
یه وقتایی دلت میگیره
اما خدا نکنه سه تاش با هم اتفاق بیفته !
متن عاشقانه جدایی اجباری
بازنده منم که در را باز میگذارم
شاید که باز گردی …
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بُردن نمی یابد !
مهم “من” بودم که “تو” بُردی !
برایم تعریف کن
هرگز فراموش نشدن
چه حسی دارد
تو که هر لحظه
در خاطرمی
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
عادت دارم
هَـــر روز
جـایِ انگشــتانم را از روی شیشـه مانیتور پاک کنم
آخــــر
نوازش کردن عکــس هایَت
عادَت مَن است…
سالها بعدِ رفتنت
هربار که از پنجره به کوچه نگاه می کنم
برایم دست تکان می دهی
با چمدانی که همه چیز را بُرد
حتی همین کوچه را، همین پنجره را،
چشم هایم را، ادامه ی این شعر را
متن عاشقانه جدایی تلخ
روزی با خود فکر میکردم اگر وی را
با غریبه ای ببینم دنیا رابه آتش می کشانم
اما امروز حتّی حاضر نیستم کبریتی
روشن کنم تا ببینم او کجاست
و چـه میکند
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امـروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
و غمـت سـهم ِ مــن!
عجیب درگیر اقلیم چشمانم شده ام
تا دلم هوای بودنت را می کند
باران میگیرد.
بی وفاتر از روزگار ندیدم بی تو دارد می گذرد !
دلتنگم
برای کسی که نمی شود او را خواست
نمی شود او را داشت
تنها می شود سخت برای او دلتنگ شد
و در حسرت آغوشش سوخت
می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی
تکرار مسواک زدن در همه شبها، دندانها را سفید می کند
و تکرار خاطرات در همه شبها،
موها را . . .
ﮔـــﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .…
ﮔـــﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻋﻤﺮ !
ﻭ ﭼﻪ ﻋـﺬﺍﺑﯽ می کشد ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫــﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﻫــﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ.....!
پاییز از مهر شروع نمی شود، پاییز از بی مهری ها شروع میشود......
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی!
سر بگذار بر دردِ بازوانِ من
دستِ نگاهم را بگیر
مرا دچارِ حادثهای کن که با عشق نسبت دارد
من… عجیب از روزگار رنجیده ام
متن عاشقانه جدایی از عشق
دلم؛ برای خودم تنگ می شود
روزهایی که بیشتر می خندیدم
روزهایی که اتاق
هوای بیشتری داشت ،
روزهایی که تو را داشتم …
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
بعد از این هم اشیانت هر کس است باش با او یاد تو ما را بس است
قصه تلخ جدایی نشود باور من
شاید این است که هر صبح بخواهم ز نسیم
تا برایم خبر آرد ز تو ای خوبترین پاکی ناب
” تو ” برای ” من ” مهمـــّی
” او ” برای ” تو ” مهمـــّه
تکلیف من هم کاملاً مشخّص
متن عاشقانه جدایی بلند
رفتی؟
به سلامت..!
من خدا نیستم که بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آی..
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد..
رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد برنگردد..
خط زدن برمن پایان من نیست,بلکه آغاز بی لیاقتی توست..
همیشه بهترینها مال من بوده و هست..
اگر مال من نشدی قطعا بهترین نبودی و نیستی..
این تو نیستی که مرا فراموش کردی..
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند..
صحبت از لیاقت است..
محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم..
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی..
در ابریشم عادت آسوده بودم
توبا بال پروانۀ مـن چـه کردی؟
ننوشیده ازجام چشم تومستم
خماراست میخانۀ مـن چـه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تـو با حسرت شانۀ مـن چـه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفرکرده باخانۀ مـن چـه کردی؟
جهان مـن از گریه ات خیس باران
تـو با سقف کاشانه ی مـن چـه کردی؟
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه
که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی
ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!