متن عاشقانه خاص
من و تو
به یکدیگر محتاجیم
ما خاطر و معلولیم
ما لازم و ملزومیم
تمامِ آدمهاى شهر را هم زیر و رو کنى
اول و آخرش
اسمت
کنار نام من معنا پیدا میکندوقتی میگویی نرو
از آنگاه که میگویی بیا
بیشتر دوستت دارم
نمیدانم و هرگز هم نخواهم فهمید نرو، از بیا
چرا اینگونه محزونتر استهر بار صدایم میزدی
ستارهای در آسمانِ دلم روشن می شد
آه کـه چه قدر دلتنگ شبهای پُرستارهامیادت باشد…
خاطــــره
تصـــویر
لحظه اسـت
چه با هم
چه بی همزندگی راه های خیلی زیادی رو جلوی پات می ذاره
ولی تنها راه من بودن با تو تا آخر عمرهتو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی
متن عاشقانه خاص کوتاه
صبح است
صبح خیلی زود
و بیدار شده ام تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنمیا خوشگل باش یا مهربون
هر دوتاش با هم انصاف انصاف نیستتو
نداشته منی ..!
وقتی تو نباشی
به چه کارم می آید
این همه آسماناحتیاجی به تسبیح نیست …
دستانت را که به من بدهی ، با انگشتانت ذکر دوست داشتن سر میدهم … !چترم باز باشد یا بسته…..
فرقی نمی کند…..
بدون تو آسمان دلم ابریست
متن عاشقانه خاص بلند
بهشت برای تو کم اسـت…
خدا باید یک صندلی بگذارد درست وسط عرش و تو را بنشاند کنار دست خودش و یک چای زعفرانی تعارفت کند
و بگوید :
بنوش و خستگی در کن؛ کجا میخواهی بروی؟ همینجا بمان ،بهشت برای تو کم اسـت…
فرشته مهربونم…طوری کنارت می مانم
طوری برایت خاطره می سازم
که حتی اگر بخواهی هم نتوانی ترکم کنی
آخر من فکر میکنم هیچ رفتنی
حریف خاطره ها نمی شودتو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست !
از صفر که هیچ،
از منهای بی نهـایت شروع خواهم کرد
و از هیچ چیز نمی ترسم
من در آستانه ی مرگی مأیوس،
در آستانهی عزیمتی نابهنگام تــو را یافتـم
وقتی تو به من رسیدی
من شکست مطلق بودم
من مرده بودم !
پس حالا دیگر از چه چیز بترسم ؟!آخرش یک نفر از راه میرسد
که بودنش جبرانِ تمامِ نبودنهاست
جبرانِ تمامِ بی انصافیها و شکستنها …
یکی که با جادویِ حضورش دنیایِ تو را متحول میکند …
جوری تو را میبیند که هیچ کس ندیده …
جوری تو را میشنود که هیچ کس نشِنیده …
و جوری روحِ خسته تو را از عشق و محبت اشباع میکند
که با وجود او دیگر نه آرزویی میماند برایِ نرسیدن
و نه حسرت و اندوهی برای خوردن …باور کن یک وقت هایی نمی توانم هیچ کاری جز فکر کردن به تو انجام دهم
پس ترجیح می دهم که دست از کار بکشم
و تمام روزم را بدون هیچ برنامه ای به تو فکر کنم.من از میانِ تمامِ کتاب ها
آن که شبیهِ تو بود برگزیدم
و از دلِ تمام صفحات
آن که عطرِ دست های تو را داشت انتخاب کردم
و از تمام صفحه ها
برگی که به لطافت نگاهِ تو بود دیدم
و از این برگ
خطی که طعم تو را داشت خواندم
اینک دوستت دارم …
دوستت دارم
و دوستت دارم را مُدام تکرار می کنم
که در تو خلاصه می شود
ای عصاره ی تمامِ شعرهای ناگفته
تو نیز لب به این تکرارِ رویا گونه بُگشا
تا خدا به گلهای رازقیِ باغچه اش بگوید
از تو یاد بگیرند عطر افشانی را
- ۰۰/۰۳/۲۶